الیساالیسا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

الیزابت

بهار سبز 94 با عطر حضور الیسا

شکوفه بهاری من   با حضورت در خانه قلبم   بهاری را به من هدیه دادی   که همیشه خانه دلم سبز و تازست   برای بودنت درکنارم هزاران بار ممنونم   شاکر خدای مهربانم که تورا به من داد   تا بدانم برای من بهار فصلیست ناتمام   الیسای عزیزم، بهترینم   حضورت درکنارمان سبز سبز سبز باد   ...
29 اسفند 1393

بوسه باران

الیسای عزیزم  دختر نازنینم این آخرین مطلبی است که درسال 1393 تو وبلاگت مینویسم الیسا جان من امسال رو و مخصوصا لحظه تولد شما رو هیچ وقت فراموش نمیکنم همیشه این روزای نوزادی شما رو جزء بهترین روزای زندگیم  میدونم و در آخر اینکه قبل از اینکه بهار گونه هایت را بوسه باران  کند من بوسه بارانت می کنم. ...
28 اسفند 1393

هشت ماهگی الیسا

چشمانت دلاویزترین باغی ست که مرا به تکرار بهار می نشاند و کوک می زند ململ نگاهم را به شکوفه های سیب...به عطر بابونه های لطیف...   میان روزهای مانده در تقویم خاکستریم راه می روی و هوای خانه پر می شود از رنگ های شاد دخترانه ات؛   حالا تمام هفت سین من می شود تکرار نام زببای تو!   و  نفس های پاک و مسیحاییت مرا به "احسن الحال" می رساند.     هشت ماهگیت مبارک الیسای  من.   اولین بهاریست که چکه چکه عسل از گوشه نگاهت به کام لحظه های من می ریزد تا شیرینی امسال در آغوش لبخند تو تحویل شود .   ...
25 اسفند 1393

فصل بهار نارنج

در روزهای آخر اسفند  کوچ بنفشه های مهاجر  زیباست  در نیم روز روشن اسفند  وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد  در اطلس شمیم بهاران  با خاک و ریشه  میهن سیارشان در جعبه های کوچک چوبی در گوشه ی خیابان می آورند  جوی هزار زمزمه در من می جوشد   هوای لطیفی ست ,آمیخته ای از اسپند و بهاری که در راه ست, و بارانی که هی می بارد و ما شسته نمی شویم!   شلوغی آخر سال...بساط شب عید ...خانه تکانی ...آشفته بازاریست! و اما تو الیسای عزیزم دو صد چندان شادی این روزها را برایم بیشتر کرده ای رسیدن فصل عطر بهار نارنج ها ...
23 اسفند 1393

اولین اسفند الیسا

اسفند ماه را همیشه دوست داشتم و دارم از همان وقتی که بچه بودم و به تعداد روزهای باقی مانده تا آمدن بهار روی کاغذ خط می کشیدم و می چسباندم روی دیوار اتاقم و هر روز که می گذشت یکی را خط می زدم... اصلا اسفند ماه را به خاطر همین انتظار شیرینش دوست داشتم.... به خاطر حال و هوای رد شدن روزهایش ... همیشه.... هر سال.... هر روز از اسفند که تمام میشد یک برق خوشی می درخشید توی چشمهایم.... که یک روز دیگر از زمستان گذشت.... که یک روز دیگر به آمدن بهار نزدیک تر می شویم.... واما امسال در کنار تو , الیسای عزیزم  این حس چندین برابر برایم زیبا تر شده است. دلم می خواهد دست اسفند را بگیرم و بگویم این دختر من است  برای او نیز  همچون ...
16 اسفند 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الیزابت می باشد